آفتاب دار یک رمان طنز نیست، ماجرای آدمهایی است که با قاعدهی خودشان زندگی میکنند و رسم دنیا برایشان خندهدار است. داستان در روزی آغاز میشود که رضا با نقشه یک کار بزرگ وارد خانهی کبری خانم میشود. یدی که دیگر از شکار تاکسیهای شبکار خسته شده، با او همراه میشود و ماجراها باحضور اسد خیاط، آشغالفروش، ابوقاهر، ساقی، دختر آش فروش و عباس قراضه پیش میرود ، رحیم همچنان در فکر ماهی است و پس از سالها، رضا انتقام آقا رضا موتوری را میگیرد و .. آدمهای آفتاب دار را پیش از این دیدهایم، حتی اگر گذرمان هیچوقت به پس کوچههای درخونگاه نیفتاده باشد.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .